عید 93
سلام پارسای قشنگ و تپل خودم میدونم این روزا حسابی جات تو شکم مامانی تنگ شده و دلت میخاد دنیا بیای ولی باید بهت بگم الان زوده و باید چند هفته دیگه صبر کنی. موقع سال تحویل امسالم مثله سال قبل خونه بابابزرگ اینا بودیم . دور همی حوش گذشت.موقعی که سال تحویل شد از هیجان و خوشحالی من تو هم حسابی خوشحال بودی و همش تکون تکون میخوردی.میدونم که فهمیده بودی خبری شده. 1 فروردین هم رفتیم خونه فامیلا و بزرگترا عید دیدنی که حسابی خستم شد و روز بعدش حسابی تب کردم و افتادم تو خونه.مامان بزرگ (مامان خودم) کلی باهام دعوا کرد که چرا اینقد خودت و خسته کردی ؟ منم بعد از اون روز دیگه نه مهمونی رفتم نه هیچ مسافرتی.اکثراً تو خونه بودم .فقط شبا با بابایی م...
نویسنده :
مامان صدیقه
8:15