پسر عزیزم عشقم ماهانپسر عزیزم عشقم ماهان، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره
زندگی عشقولانه مازندگی عشقولانه ما، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره
شایانشایان، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

ماهان جون و شایان جون

یه مروارید کوچولو

سلام پسر خوشگلم  ماهان خودم عزیزدلم یه مدت بود خیلی ناآروم شده بودی و همش غر غر می کردی .گوش هات رو می گرفتی و می کشیدی و گریه می کردی.یا همش انگشت و دستای خودت رو مرتبا می بردی تو دهنت و می کشیدی به لثه هات.یا ملحفه و پتوی خودت رو می بردی تو دهنت. تا بالاخره تو پنج ماه و چهارروزگیت اول دندونت دراومد.صبح بود.تو بغلم بودی مثله همیشه انگشتمو گرفتی و بردی تو دهنت .احساس کردم انگشتم به یه چیز تیز و سفت خورد نگاه کردم تا بله یه مروارید کوچیک دراوردی.کلی ذوق کردم و بین همسایه ها و فامیل های نزدیک شیرینی پخش کردم.دیدن اولین دندونت خیلی لذت بخشه.خدا رو شکر می کنم. این روزها هم شروع کردی به غلت زدن و چرخیدن البته هنوز خوب نمیتونی غلت بخو...
10 آبان 1393

پنج ماهگی

سلام پسرم خوشگل و تپلی خودم دوروز پیش وارد پنج ماهگی شدی.مبارکت باشه پسرم.روز شنبه هم واکسن ۴ماهگی رو زدی و تا دیشب تب داشتی.خداروشکر ایندفعه یه دونه واکسن بیشتر نبود .وزنت هم نسبت به ماه قبل دو کیلو اضاف شده بود ماشاله. این روزا هم حسابی خوش اخلاق شدی و همش می خندی و کلا پسر خوش اخلاقی هستی.چند روز پیش بردمت پیش دکتر یزدانپرست برای چکاب .دکتر بغلت کرد و اینقد بوست کرد.همش میگفت ماشاله چه پسر خوشکلی. البته یکم تنبلی و هنوز غلت نمیخوری.فقط به اندازه نود درجه میچرخی. دیگه کاملا گردن میگیری و بعضی وقتا دستت رو میاری جلو و میخای چیزی که جلو چشمات رو بگیری.تا یه چیزی میاد تو دستت فوری میبریش تو دهنت. این روزا هم سخت درگیر اسباب کشی بودم و...
31 شهريور 1393

لالایییی

عزیزدلم عروسکم عشقم هروقت لالا داری جوری گریه می کنی که دلم ضعف میره برات.دستت رو مشت میکنی و به چشمات میمالونی و گریه پرسوز و گدازی راه می ندازی.وقتی میخابی هم با شنیدن کوچکترین صدایی بیدار میشی. منم موقع خوابوندنت از خودم لالایی میسازم و برات میخونم. چندتا عکس از لالاکردنت         ...
28 مرداد 1393

ماه چهارم زندگی ماهم

سلام ماه قشنگم                        سلام پسر زیباروی خودم ماهان عزیزم امروز دیگه وارد چهارمین ماه زندگیت شدی.چه زود گذشت.لحظات شیرینی رو تو این مدت کنارت سپری کردم.خاستم بدونی که از وقتی وارد زندگیم شدی دنیام یه رنگ دیگه به خودش گرفته.همه چی قشنگتر شده.شدی تموم دنیای من. فدای چشمای قشنگ پسرم بشم قربون لب کوشولت برم لپ هات چقد خوشکله ماشالا ماشالا عزیزممممممممممممممم ...
28 مرداد 1393

سه ماهگی ماهانم

سلام ماه زندگی من پسر قشنگ و تپلی خودم.روزای با تو بودن چقد شیرینه.وجودت تو خونه عشق و محبت من و بابایی رو بیشتر کرده .من و بابایی خیلی دوست داریم. پسرم الان دیگه سه ماهه شده.دو هفته پیش هم پیش دکتر موذن زاده متخصص اطفال ختنه شدی و این مرحله سخت رو با موفقیت پشت سر گذاشتی الان خداروشکر زخمت خوب شده.ماشالا روز به روز باهوش تر و شبطون تر میشی .علاقه زیادی به تلویزیون داری و وقتی بیداری میذارمت جلو تلویزیون و کارامو انجام میدم چندروزی هست دو تا دستات رو مشت میکنی و و میخوری حتی وقتی سیر هستی.بدجور عادت کردی.
22 مرداد 1393

واکسن دو ماهگی

سلام عروسک قشنگم دیروز ٢٩تیرماه واکسن دوماهگی داشتی.من که از چند روز قبلش استرس داشتم.صبح ساعت ٩بیدارت کردم بهت شیر دادم و لباسات رو عوض کردم بابایی اومد دنبالمون و باهم رفتیم درمانگاه شهدا.اول رفتیم برای کارهای مراقبتیت.وزنت ماشاله خیلی خوب اضافه کرده بود.خانمه که اتفاقا خواهر یکی از همکارای خودم بود از وزن و قد و اندازه دور سرت خیلی راضی بود.بعد از اون بهم گفت که ١۵قطره استامینوفن بهش بده.قطره رو با خودم برده بودم.قطره رو بهت دادم.رفتیم تو اتاق مبارزه با بیماری ها.آقاییی که واکسن میزد اسمت رو ازم پرسید گفتم ماهان.تو لیستش نوشت.بعد بهم گفت روی صندلی بشین و ماهان رو بذار روی پات.شلوارش رو بکش پایین.نشستم و شلوارت رو کشیدم پایین.اولین واکسن...
30 تير 1393

ماهان بامزه من

سلام ماهان قشنگ من که این روزها حسابی بامزه شدی و همش می خندی و اغوو می کنی.همه رو عاشق خودت کردی .بابابزرگها و مامان بزرگها خیلی دوست دارن.خاله هات وقتی می بیننت اینقد بوست می کنن که داد من رو درمیارن. دیروز خونه بابابزرگ(بابای بابایی) بودیم حسابی واسه اونا خندیدی .مامان بزرگ هم هی قربون صدقه ت می رفت. شیطون هم شدی و همش بغل می خای تا میذارمت رو تخت یا گهوارت گریه می کنی.موقع شیر خوردن همش از خودت صدا در میاریو هوووم هووم می کنی.شیر خودم رو میخوریو تا حالا بهت شیرخشک ندادم ولی بخاطر اینکه مجبورم تنهات بذارم و برم سرکار میخام از سه ماهگی بهت شیرخشک بدم.بخاطر این موضوع خیلی ناراحتم. دو روز دیگه واکسن دو ماهگی داری و من حسابی نگرانم ک...
27 تير 1393

تولد ماهان

اینم عکس آقا ماهان من موقع تولد که وزنت سه کیلو و دویست و پنجاه گرم بود با قد 50سانی متر.خیلی کوشمولو بودی.وقتی اولین بار دیدمت چشمات بسته بود و گریه می کردی. ...
20 تير 1393