پسر عزیزم عشقم ماهانپسر عزیزم عشقم ماهان، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره
زندگی عشقولانه مازندگی عشقولانه ما، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره
شایانشایان، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

ماهان جون و شایان جون

پوقلا

سلام .پسر قشنگم دیشب تو سن یک سال و پنج ماه و10 روزگی داشتم بهت پرتقال میدادم .گفتم بگو پرتقال... یهو گفتی پوقلا کلمات رو اکثرا تکرار میکنی ولی همه رو غلط غلوط میگی. دیگه اینکه 30 آبان ماه واکسن هجده ماهگی رو داری.خیلی نگرانم.آخه واکسن خیلی سنگینیه.   ...
9 آبان 1394

سفر به مشهد

سلام پسر عزیزم  وقتی شما یک سال و دوماهه بودی یعنی تقریبا آخرای مردادماه یه سفر رفتیم به مشهد مقدس. خیلی خوش گذشت.اون موقع هنوز راه نمی رفتی.چهار روز اونجا بودیم.زیارت رفتیم وکلی به سه تاییمون خوش گذشت. برای دیدن عکسها به ادامه مطلب برید ...
6 آبان 1394

هجده ماهگی پسر عزیزم

سلام عشق مامان این روزهای یک سال و شش ماهگی هم دارن مثله برق و باد میگزرن و  عزیزم روز به روز داره بزرگتر و شیطون تر و خوشمزه تر میشه.این روزها حرف زدنت خیلی بهتر شده .اکثر کلمات رو میگی ولی همش رو غلط و غلوط بیان میکنی. دایره لغات:               هندو                        هندونه                               تتو                           پتو              ...
6 آبان 1394

این روزها

با سلام به پسر کوچولوی عزیز و تپلی خودم این روزها شما تو سن یک سال و چهارماه و ده روزگی یه پسر کاملا باهوش و بازیگوش هستی که البته اکثر اوقاتم مریضی. یا تب داری یا اینکه سرما خوردی.پنج شنبه و جمعه گذشته کامل درگیر تب شدیدت بودم.دو روز شنبه و یکشنبه هم که مرخصی گرفتم و خونه پیشت موندم.تا یکم حالت بهتر شد. بشدت تب کرده بودی و اصلا حال نداشتی و همش نق میزدی و گریه میکردی.چند بار بردمت دکتر تا حالت بهتر شد.دکتر گفت لوزه هات بدجور قرمز و متورم شده و عفونت کرده.فقط سفیکسیم داد که همونم حالت رو بهتر کرد. الان خداروشکر خیلی بهتری.دیشب رفتیم خانه بازی .هنوز بلد نیستی خوب بازی کنی.نمیدونم چرا همش به خودم چسبیدی و ازم جدا نمیشی. یه ده دقی...
8 مهر 1394

بعد از کلی تاخیر اومدم

بعد از کلی تاخیر سلام به پسر کوچولوی شیرین خودم امروز 94/6/10 ماهان خوشگل من یک پسر کوچولوی یک ساله و چهارماهه شدی که ماشاله بسیار خراب کار و شیطونی. 17 مردادماه تو یک سال و دوماهگی اولین قدمهات رو برداشتی.ماشالا اینقد پیشرفت کردی که بیشتر میدوی تا اینکه راه بری.هر روز که از اداره میام دنبالت تا یکی از وسایل مامان بزرگت رو شکوندی.این روزا بازیت با سبد سیب زمینی پیاز مامان بزرگته.یاد گرفتی سیب زمینی پیازها رو میریزی تو کف آشپزخونه و از این کارت کلی کیف می کنی. کلماتی که الان میتونی بگی:  آب-پنبه-اوتاد به معنی افتاد-به پوشکت میگی جیش.به هواپیما میگی هپایی.به پنکه میگی پنته خلاصه اینکه این روزا خیلی شیرین و شیطون شدی. ...
10 شهريور 1394

تولد یکسالگی

عزیزدلم  با دو روز تاخیر تولد یکسالگیت مبارک.دو روز پیش یه جشن کوچولو و خودمونی برات گرفتم. که حسابی بهمون خوش گزشت. هنوز راه نمیری.برای چند ثانیه می ایستی و یهو تلپی می افتی.هشت تا دندون کوچیک داری.دیگه اینکه هیچ کلمه ای رو به زبون نمیاری.بجز دد .م م .از اینجور آواها.عادت کردی همه رو گاز میگیری.ماشالا حسابی شیطون شدی.همه جور خرابکاری داری.با اسباب بازی بازی نمیکنی فقط دوست داری خرابکاری کنی.
31 ارديبهشت 1394

عید نوروز 94

یه مدتی هست که سری به وبلاگت نزدم.آخر سال بود و شلوغی . توی اسفندماه که حسابی سرمون شلوغ بود.و شما هم همش مریض بودی بخاطر سرما.همش سرماخورده بودی که مجبور شدم توی بیمارستان شهدای خلیج فارس چند روزی بستریت کنیم.حالت خیلی بود و همش سرفه های ناجور میکردی.از روز شنبه تا سه شنبه هفته اول اسفندماه بستری بودی و منم مرخصی گرفته بودم همش تو بیمارستان بودم. هیچی دیگه تا حالت خوب شد دو سه هفته ای طول کشید.بخاطر همینم امسال تعطیلات هیچ جایی نرفتیم.
11 فروردين 1394