این روزها
با سلام به پسر کوچولوی عزیز و تپلی خودم
این روزها شما تو سن یک سال و چهارماه و ده روزگی یه پسر کاملا باهوش و بازیگوش هستی که البته اکثر اوقاتم مریضی. یا تب داری یا اینکه سرما خوردی.پنج شنبه و جمعه گذشته کامل درگیر تب شدیدت بودم.دو روز شنبه و یکشنبه هم که مرخصی گرفتم و خونه پیشت موندم.تا یکم حالت بهتر شد.
بشدت تب کرده بودی و اصلا حال نداشتی و همش نق میزدی و گریه میکردی.چند بار بردمت دکتر تا حالت بهتر شد.دکتر گفت لوزه هات بدجور قرمز و متورم شده و عفونت کرده.فقط سفیکسیم داد که همونم حالت رو بهتر کرد.
الان خداروشکر خیلی بهتری.دیشب رفتیم خانه بازی .هنوز بلد نیستی خوب بازی کنی.نمیدونم چرا همش به خودم چسبیدی و ازم جدا نمیشی. یه ده دقیقه تو استخر توپ نشستی و هی توپها رو مینداختی بیرون.یکمم سوار ماشین شدی و بعدشم اومدیم بیرون.
این روزا حرف زدنت هم خیلی بامزه شده.تعداد کلمات بیشتری رو تلفظ میکنی.