دیروز رفتیم پیش خانم دکتر
سلام نی نی قشنگم.خوبی مامانی؟حالا که یه مدتی هست با ضربه هایی که با دست و پاهای کوچیکت بهم وارد میکنی و وجودت رو کاملاً تو ی دلم حس میکنم خیلی خیلی دوست دارم بدونم دخملی یا پشر ؟دیگه طاقت ندارم ؟ امروز یا فردا دیگه حتماً میرم سونو گرافی تا دوباره ببینمت عزیزم.
دیروز ظهر ساعت 1 بود که مرخصی گرفتم و با هم رفتیم پیش خانم دکتر. مثله همیشه حسابی مامانی رو تحویل گرفت و از حال شما پرسید؟ بهش گفتم خانم دکتر هنوز نمیدونم جنسیتش چیه؟گفت نیازی نیست یا دختره یا پسر ؟از این دو حالت که خارج نیست؟خندم گرفته بود. گفتم خانم دکتر میتونی برام یه سونو بنویسی؟ گفت نه لازم نیست هر ماه بری سونو چه خبره؟بعدشم که فشار خونمو گرفت و بهم گفت که روی تخت دراز بکشم .گوشی رو گذاشت رو شکمم و صدای قلب کوچکت توی فضای اتاق پیچید . نمیدونی وقتی صدای قلبتو رو میشنوم چه حس خوبی بهم دست میده ؟مامانی چرا قلبت اینقد تند تند میزنه؟ها؟دکتر بهم گفت میشنوی مثله صدای پای اسبی که داره تند تند میدوه؟گفتم :آره واقعاً همینجوره. صدایی مثله صدایه تیکو تیکو تیکو تیکو .
بعدش نگاهی به شکمم انداخت و دستش گذاشت روش و فشار داد و گفت خوبه ماشاله رشد کرده.و بهم اطمینان داد که همه چیز خوبه .فقط گفت مواظب باش که زیاد خودت رو خسته نکنی. منم گفتم چشم.
خلاصه بابایی اومد دنبالمون و باهم رفتیم خونه.بابایی هم خیلی خوشحال شد وقتی بهتش گفتم که همه چیز عالی بوده.