نوشتن شروع دیگریست
سلام
سلام
سلام
بعد از مدتها تصمیم گرفتم دوباره بنویسم.خاطرات پسر عزیزم آقاماهان.
ماهان عزیز من الان چهار سال و هفت ماهه ست . یه داداش کوچولوی یازده ماهه هم داره .به اسم آقاشایان.
پسر من الان چندماهی هست که میره مهد و حسابی بهش خوش می گذره و کلی چیزها و مطالب جدید یاد گرفته .فصل پاییز رو کاملا درک کرده و حیوانات اهلی و وحشی رو شناخته و نحوه تشکیل باران روهم فهمیده و میاد خونه و برای من تعریف می کنه
شایان کوچولو هم که الان یازده ماه است و حسابی شیطون شده و به همه چی دست میزنه و سه تا دندون بالا درآورده و سه تا دندون پایین داره.چهار دستو پا حرکت می کنه و مبل رومیگیره و بلند میشه.
گاهی وقتها دوتاشون با هم بازی می کنند و بعضی وقتها هم نه .دعوا وکتک کاری هم پیش میاد
ماهان پسر نازم از روز سه شنبه دل درد و اسهال داشت و چند روز مهد نرفته بود ولی امروز دیگه رفت مهدکودک.شایان هم که خونه مامان بزرگ مونده.
دیشب هم رفتیم باهم دنبال خونه گشتیم و قمیتهای سر به فلک کشیده رو دیدیم.عکس جدید تو گوشیم ندارم که بزارم تو وبلاگ ان شالا سری بعد عکسهاتون رومیزارم پسرای خوشگلم